تو رو کجا گمت کردم،بگو کجایِ این قصه
که حتی جوهر شعرم،همینو از تو می پرسه
که چی شد اون همه رویا،همون قصری که میساختیم
دارم حس میکنم شاید ،من و تو عشق و نشناختیم
میونه قلبای امروزی ما،نمی دونم چرا نمیشه پل بست
مثل دو ماهی افتاده بر خاک،بدور از چشم دریا رفتیم از دست
به لطف و حرمت خاطره هامون،نگو همیشه یاد من میمونی
که نه من مثل اون روزای دورم،نه تو دیگه برای من همونی
بذار جز این سکوت سرد لبهات،برام چیزی به یادگار نمونه
بذار تا نقطه ی پایان این عشق،مثل اشکی بشینه روی گونه
میونه قلبای امروزی ما،نمی دونم چرا نمیشه پل بست
مثل دو ماهی افتاده بر خاک،بدور از چشم دریا رفتیم از دست
تحمل میکنم غیبت ماه و،میدونم نیمه ی همدیگه هستیم
نشد پیدا بشیم تو متن قصه،به رسم عاشقی هر دو شکستیم
میونه قلبای امروزی ما،نمی دونم چرا نمیشه پل بست
مثل دو ماهی افتاده بر خاک،بدور از چشم دریا رفتیم از دست
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0